سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 151
بازدید دیروز : 232
کل بازدید : 2170602
کل یادداشتها ها : 596
خبر مایه


 

 

 

 

در راستای بیرون زدن جومونگ از قصر یوگی و دوستان که رویاهاشون بر باد رفته میبیند دوباره شورا میگیرند و این میگه حتماً نقشه جدیده باید صبر کنیم اون میگه ما قرار نیست به جایی برسیم دوباره اینو انداختن بیرون

یون تابال به جومونگ میگه تو شازده ای اگه اینجا کار کنی مردم پشت سرمون حرف در میارند کارگرها روشون نمیشه کار کنند بیا برو به ولعیهدی بچسب که جومونگ میگه من میخوام تجارت رو یاد بگیرم و از کارگری شروع میکنم مگه اشکالی داره من به درد ولیعهدی نمیخورم اومدl اینجا تا چیز یاد بگیرم و کی از شما بهتر و سوسونو از این شکست نفسی و تواضع جومونگ خوشش میاد یون تابال هم میگه باید در این مورد فکر کنم

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

جومونگ میاد بیرون که ماری و همقطاریهاش یه کم جومونگ نصحیت میکنند و میگند امیدومون به توه ما اینهمه خرجت کردیم که برگردی قصر حالا اینطور زندگی ما هم به تبانی میره که جومونگ میگه شرمنده رویاهاتون خراب کردم من دلم نمیخواد توی قصر باشم دلم میخواست بیام پیشون تا باهم کار کنیم ولی بعداً از خجالتتون در میام نگران نباشید

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

در این رابطه جلسه تشکیل میشه و اوته همون اول از بی عرضگی جومونگ میگه که سایونگ میگه اون از اینکه دوباره از قصر بیوفته بیرون میترسه اومده اینجا تا اگه گندی زدی آبروش نره تا وقتی چیزی یاد گرفت بره قصر یون تابال هم میگه باید فعلاً با دو تا شازده بسازیم تا ببینیم کدوموشن بدردمون میخوره ( هدف قالب کردن سوسونو به یکی از شازده هاست) سوسونو هم میگه بهتره جومونگ استخدام کنیم خوبه که این یکی را نزدیک خودمون داشته باشیم

یون تابال میاید پیش جومونگ و میگه باشه میتونی اینجا کارکنی ولی به عنوان کارگر نه شازده و رییس و باید بچه خوبی باشی هر چی گفتیم گوش کنی جومونگ هم بچه مثبت میگه چشم و بقیه از اینکه یه پرنس زیر دستشونه کیف میکنند

محافظ شاه سونگ جو هم به گوموا میگه که جومونگ رفته برای یونتابال کارگری میکنه

و میره پیش یوهوا و میگه اون تاجر شده یوهوا میگه این بچه آخر معلوم نیست میخواد چه کارکنه شما فکر میکند اون عرضه رقابت با پسرتهاتو داره من میترسم که درباریها و فامیلهای ملکه صداشون در بیاد شاه میگه من فقط میتونم این فرصتو به جومونگ بدم تا خودشو نشون بده و رضایت همه بدست بیاره نمیتونم ازش حمایت کنم و فرق قائل بشم اونوقت ملکه و دارو دسته اش شلورمو از پام در میارند

تسو و وزیر بو به هیون تو میرسند و یانگ جونگ همون اول طاقچه بالا میزاره و میگه من گفتم بابات بیاد چرا تو بچه را فرستاده الان هم فقط برای اینکه پیامم را به بابات بدی گذاشتم بیای تو برو به بابات بگو خودش بیاد تا دستور امپراطورمون بهش بدیم وزیر بو هم میخواد بره یکی بیاره تو گوش یانگ جو که تسو جلوشو میگره و میگه من اومدم کدخدا منشانه موضوع را حل کنیم بیا پایین از خر شیطون که یانگ جونگ میگه برو به بابا بگو بیاد اینجا و با تشریفات رسمی دستور را دریافت کنه ( یعنی همون احترامی که افراد برای دریافت دستور شاه میزارند)

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

وزیر بو هم به تسو میگه دیدی چطور جلوی جمع ما رو خوار و خفیف کرد تسو میگه حیف که مصلحت کشور در میونه ولی به موقعه اش چنان پوز این بابا رو برنم تا بفهمه من کیه ام فعلاٌ باید یه فکری بکنم نمیشه دست خالی برگردیم.تسو میاید بیرون پیش خودش میگه باید هر طور شده این مشکل رو حل کنم تا بتونم نظر بابایی نسبت به خودم جلب کنم

یونگ پو میره پیش دوچی تا مطمئن شه لو نمیره که دوچی میگه حالا که این اتفاق افتاده تو هم باید از این فرصت استفاده کنی من از اوک جو برات قاچاقی نمک میارم و تو ببر بده به بابات تا خودی نشون داده باشی .جومونگ که رفته پیش یون تابال حمالی معلومه که کشیده کنار تسو هم فکر نکنم به سرانجامی برسه

یونگ پو هم سریع خبرو به مامانش میرسونه که وزیر بالگوئه میگه بهتر خودش فهمیده که اینجا آینده ای نداره رفته کارگری تا اونجا شاید به جایی برسه که ملکه میگه شما کی میخواهید بفهمید اون هم یه مارمولکیه مثل ما معلوم نیست چه نقشه ای توی سرش و خدا میدونه کی دورمون میزنه

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

یومی یول هم وقتی قصر خلوته میره پیش گوموا تا باهاش صحبت کنه که گوموا هم درست تحویلش نمیگیره .یومی یول هم میگه داشتیم حالا دیگه بدون مشورت با من کاروهاتو پیش میبری اون هم مسئله ولیعهدی این بود جواب محبتهای من در قبال بویو .گوموا هم میگه یه طور میگی انگار سنگ به کلیسات انداختیم اگه من شاهم درمورد مسائل مملکت نمیخوام باهات مشورت کنم یادت نیست سر از کار خود اون بلا را سر هئ موسو اوردی یومی یول هم میاد توجیه کنه که گوموا سرش داد میزنه و میگه اون کار خواست خدیانت بوده چطور خدایان این طور بی رحم میشند تو همه کارتو به خدایان ربط میدی و خودتو پشت اونها قایم میکنی .دیگه از چشمم افتادی برو توی معبدت دیگه این طرفها نبینمت

یومی یول هم که زورش گرفته لجو لجبازی به چولانگ میگه برای یک به یک کاهنان مملکت نامه بفرست بگو بلند شن بیان که بدبخت شدیم رفت

جومونگ هم کار شمارش و آمار گیری اجناسو تمام میکنه که رییس پیل بهش میگه یه دستی هم به این بارها بزن همین موقع موپالمو میاد اونجا و بی خبر از همه جا میره یکی میاره پس گردن رییس پیل و باهاش دست به یقه میشه که جومونگ جداشون میکنه

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

جومونگ موپالمو را میبره یه گوشه و میگه من خودم خواستم اینجا کارکنم چرا اینجا اومدی موپالمو هم میگه از وقتی یونگ پو و داییش مسئول کارگاه شدن همه اش دارن دزدی میکنند و من وجدان درد گرفتمو دیگه انگیزه ندارم باید به شاه جریانو بگیم که جومونگ میگه هنوز زوده وفتش که رسید خودم جریانو میگم

دوچی برای یونتابال نامه مینویسه و میده به بویونگ که برسونه .بویونگ هم میره خونه یونتابال که سوسونو چپ چپ نگاهش میکنه و نامه میگیره سایونگ میگه این بنده خدا کی بود اینطور غضبناک نگاهش کردی که سوسونو میگه این همون دختره است که جومونگ دوستش داره که سایونگ میگه خوب همه چیو فهمیدم

بویونگ دنبال جومونگ میگرده که اویه را می بینه و همون اول سراغ جومونگ میگره اویه هم که اوغاتش تلخ شده میبردش و پیش جومونگ و میگه بیا اینهم از شازدت دار پلگی میکنه بویونگ هم ناراحت میشه و از اویه میخواد که مراقب جومونگ باشه

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

اویه هم مرام رو میکنه و میره کمک جومونگ و میگه برو استراحت بنما

دوچی که حالا نمکهاش ارزش پیدا کرده توی نامه برای یون تابال نوشته یا نمکهام بر میگردونی یا میایم جنگ .یون تابال هم میگه حوصله جنگ و دعوا ندارم نمکها رو پس بدین .سوسونو هم میاد اعتراض کنه که باباش میگه تو خواهشاً نمیخواد کاری کنی اون دفعه عقلمون دادیم دست رفتی نمکها را کش رفتی و اون ماجرا پیش اومد سایونگ میگه دوچی میخواد نمکها را بده به یونگ پو تا ازش حمایت کنه یون تابال میگه من نمیخوام نمکی برای بویو بیارم بهتره ببینم میرند جنگ هانیها یا نه این فرصت خوبیه تا از نمک برای گرفتن فنون ساخت سلاحهاشون استفاده کنیم

شب جومونگ توی حیاط تمرین میکنه که سوسونو هم از دور نگاه میکنه

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

جومونگ هم سوسونو را میبینه سوسونو میگه مثل اینکه کار بهت ساخته که اینطور ورج ورجه میکنی حالا خدایش بگو دلت نمیخواد ولیعهد شی الکی اومدی اینجا اینطور زندگی کنی که به چی برسی تو قدم اولو بردار تا من کمکت کنم جومونگ هم میزنه کوچه علی چپو میگه من عرضه این کارها را ندارم بزار زندگیمو بکنم .

سوسونو هم ناراحت میره اتاقش و توی دلش میگه همه را برق میگره ما را قوری نفتی

تسو یه بار دیگه میره ملاقات یانگ جو که وانگ سو وان میگه فرماندار گفت نمیخواد ببیندت برو به کارت برس

و میره پیش یانگ جو و میگه فرستادمشون برن ولی تسو ممکنه بعداً شاه بشه ممکنه بعداً به دردمون بخوره که یانگ جو میگه درسته اون سعی میکنه تا خودشو به باباش ثابت کنه باید یه کم دیگه صبر کنیم ببنیم چه کار میخواد بکنه

تسو و وزیر بو هم ماتم گرفتن و نزدیکه ترکیدین که وزیر بو میگه بیا تا بیشتر خفت ندادمون بریم بویو یه فکری بکنیم که تسو میگه مگه درد داشتیم اینقدر بمونیم اینجا و خفت بکشیم. تا مشکل حل نشه بر نمیگردیم .من چند روز میرم یه جا میام تو مراقب اوضاع باش تا بیام

و با ناور با هم سمت بویو می تازونند

ملکه هم برای عیادت میره دیدن یوهوا که نگند به مرگش رازی بوده و میگه هنوز خوب نشدی (هنوز زنده ای ؟) از بس نگرانی اینطور شدی همه اش تقصیر جومونگه اخه بچه است که تو تربیت کردی رفته حمالی آبرومون برد با این کارهاش یوهوا میگه من میدونم شما به عنوان مادر نگران تسو هستی ولی نترس جومونگ اینقدر عرضه نداره ملکه هم ادامه بحث میگیره و میگه خوب معلومه قند عسلم از همین الان داره برای مشکلات کشور تلاش میکنه و رفته هیون تو من نگران اونم نه نگران کارهای جومونگ

هئ موسو+  گوموا+   بویو+ هموسو    بویو +یومی یول+
جومانگ+ جومونگ + سوسونو + سوسانو + عکس سوسانو

و میاد بره که توی دلش میگه تو هم مثل خودم عجب ناکسی هستی خدا میدونه تو و اون پسرت چه نقشه ای دارین

جومونگ میره پیش یوگی ودوستان میگه بیاد بریم یه جا باهاتون کار دارم

و میرند قهوه خونه که موسونگ هم اونجاست وداره قمار بازی میکنه و افتاده روی بد شانسی به اون هم میگه بیاد میخواد با تو هم حرف بزنم

و جلسه تشکیل میشه و جومونگ که میدونه درد همقطاریهاش چیه میگه من هم میخوام برای ولیعهدی تلاش کنم هستین که همه ییهو رنگ عوض میکنند و میگند هستیمت تا ته و ماری که جو گیر شده میگه ما میمیریم برات

تسو و نارو به بویو میرسند که تسو به ناور میگه وفاداریت چطوره که ناور میگه من جان نثارم که تسو میگه پس فعلاً لازم نیست جایی بگی من اومدم اینجا

تسو نارو رو میفرسته قصر و میگه افسر سونگ جو محافظ شاهو بیارش باهاش کاردارم و وقتی سونگ جو میاد به نام کشور و مملکت تهدیدیش میکنه یا میگی قبر هئ موسو کجاست یا میفرستم پیش همون خدا بیامرز که سونگ جو هم برای اینکه یا نره اون دنیا همه چیو میگه

تسو و ناور همون شب می تازوند بیرون شهر و وسط راه تسو به ناور میگه تو برو سر قبر هئ موسو سرش برام بیار تا من هم برم یه جا کار دارم

تسو میره خونه یونتابال تا سوسونو را ببینه سوسونو غافلگیر میشه و میگه چی شد مشکلو حل کردی تسو میگه مشکلو ول کن اون خودش داره حل میشه من مخفیانه اومدم تا تو را ببینم چون توی قلبم جا داری سوسونو هم میگه من هم تا حال مرد شجاع و جسوری مثل تو ندیدم و هی این دو تا میزاره میده به اون و اون دو تا میزاره روش میده به این تا اینکه جومونگ میخواد بیاد تو که تسو میگه این اینجا چه کار میکنه و سوسونو میگه جومونگ داره برامون کارگری میکنه

جومونگ میاد داخل تسو میگه خاک بر سر ما که تو دادشمونی ما داریم برای کشور تلاش میکنیم تو اینطور آبروی ما را ببر جومونگ هم میگه من بعداً افتخاراتی برای کشور کسب میکنم که تسو میگه حتماً با حمالی. تو بیا برو توی قصر پیش مامانت خودش برای ما افتخاره گمشو بیرون اوغاتمون تلخ کردی

جومونگ هم غرورش میشکنه و میاد توی حیاط

فردا تسو بدون اینکه به خورزوخان چیزی بگه میرند قصر فرماندار و به وانگ سونگ وان میگه برو به یانگ جو بگو براش کادو اودرم کیف کنه

و میرند پیش یانگ جونگ و سر هئ مو سو رو میزاره روی میزش که یانگ جو از ترس عن قریبه سکته را بزنه تسو میگه این سر هئ موسوه من به خاطر اینکه دوباره با هانیها جنگمون نشه کشتمش . برا خودت ببرش پیش امپراطورتون تا افتخارش بهت برسه ولی این تحریمهای تجاری را بردار تا بعداً که شاه شدم هواتو داشته باشم یانگ جو هم خوشش میاد و میگه تو چه آدم باحالی هستی خواستی شاهی بشی من هستمت

تسو هم به وزیر بو میگه فکر کردی فقط خودت به خاطر کشور کارهای شگفت انگیز میکنی من هم بلدم اگر چه ممکنه فکر کنی من قلبو احساس ندارم ولی به خاطر آینده بویو بود فقط میترسم خدایان بعداً سوسکمون کنند

دوچی هم به یونگ پو میگه کارها رو ردیف کردم هزار تا کیسه جور شده یونگ پو هم میگه تا تسو و جومونگ برنگشت برم به بابام بگم که دوچی خود شیرینی میکنه و از ولیعهدی یونگ پو میگه تا یونگ پو روحیه بگیره

یونگ پو هم با شور و شوق فراوان میره قصر پیش باباشو و تا میبینه کسی نیست در سخنرانی به شدت حماسی میگه من مشکل نمکو حل کردم حاضر برای حل تمام مشکلات کشور نهایت تلاشمو بکنم همون موقع تسو میاد اونجا و میگه من مشکل تحریمها را حل کردم و ده هزار تا کیسه نمک اوردم که پوز یونگ پو کش میاد

گوموا میگه خوب چطور مشکلو حل کردی یانگ جونگ همچین آدمی نبود که تسو میگه من باهاش حرف زدم متقاعدش کردم و گفتم اگه نمک ندیدن میایم جنگ اونها هم از ما ترسیدن و قبول کردن ( انگار نه انگار اونها سوار نظام زره پوش دارن) گوموا میگه مرحبا بر پسر خودم و به خرزوخان میگه تو هم کاری کردی که وزیر بو میگه من که کاری نکردم تسو خودش برید و دوخت

سوسونو هم با توپ پر میره پیش جومونگ میگه تسو مشکل نمکو حل کرده و شاه ازش تقدیر کرده جومونگ هم میزنه بی خیالی و میگه اینکه خبر خوبیه همیشه خوش خبر باشی که سوسونو کفرش در میاد

حاج خانمها (کاهنان معبد امون!!) و در راس اونها ماو رییونگ کاهن معبد ساچالدو (که مورد محبت ملکه است) و سو ری یونگ از سراسر کشور برای شرکت در جلسه به قصر میاند

جلسه تشکیل میشه و یومی یول (انخماهو معبد) که حسابی آشقته شده میگه کجایید که ببیند شاه یه روزه تمام تشکیلات و قدرتمون توی این چند سالو زیر سوال برده و اگه کاری نکنیم اعتبارمون که هیچی سرکوب میشیم. باید از خدایان کمک بگیرم و جلوشو در بیایم یکی از کاهنان هم میگه وقتی رفته بودم کوه شیجو فهمیدم که کمان دامول شکسته و معنیش اینه که چند روز دیگه کشور میره هوا که یومی یول هم آشفتگیش حادتر میشه

ماو ری ریونگ

سو ری یونگ

اونطرف هم جومونگ آتیش بیار معرکه داره تمرین تیر اندازی میکنه و یاد گندی که به کمان دامول زده میوفته






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ